The Thin Red Line (1998)

دیالوگ از فیلم خط قرمز باریک:
سرباز ویت: آیا هیچوقت احساس تنهایی کردی؟
گروهبان ولش: فقط وقتی دور و برم آدمه.

Private Witt: Do you ever feel lonely?
First Sgt. Edward Welsh: Only around people.

The Guardian (2006)

دیالوگ از فیلم گاردین:
(این دیالوگ بین فیشر، شاگردی که تازه از مدرسه گارد ساحلی فارغ‌التحصیل شده و استاد فیشر که سن بالایی داره و تمام عمرش غریق نجات بوده و حالا تصمیم گرفته بازنشست شه اتفاق میوفته.)
فیشر: عدد واقعیت چنده؟ (اشاره داره به تعداد کسانی که استادش جونشون رو نجات داده و انتظار داره که استادش با یک عدد خیلی بزرگ متعجبش کنه.)
بن راندال: ۲۲
فیشر: ۲۲؟ بیست و دو هم بد نیست. درسته که ۲۰۰ نیست ولی…
بن راندال: ۲۲ تعداد کسانی هست که در تمام عملیات‌هام نتونستم جونشون رو نجات بدم. این تنها عددیه که به خاطر دارم و شمردم.

dialogue from The Guardian (2006)
Jake Fischer: What's your real number?
Ben Randall: 22.
Jake Fischer: 22? That's not bad. It's not 200 but...
Ben Randall: 22 is the number of people I lost, Jake. The only number I kept track of.

A Man for All Seasons (1966)

دیالوگ از فیلم مردی برای تمام فصول:
توماس: قول ميدی حرفها بین ما دو نفر خواهند موند؟
دوک: قول میدم.
توماس: و اگه هنری (پادشاه بریتانیا) هم فرمان دهد تا حرف های من را بازگو كنی؟
دوک: من به قول خود وفادار خواهم بود.
توماس: (با صدای بلند) پس سوگند وفاداريه تو به پادشاه چه خواهد شد؟
دوک: آيا اين يک دام برای منه؟
توماس: نه. خواستم نشونت بدم در چه عصری هستيم.

dialogue from A Man for All Seasons (1966)
Sir Thomas More: Have I your word that what we say here is between us two?
The Duke of Norfolk: Very well.
Sir Thomas More: And if the King should command you to repeat what I may say?
The Duke of Norfolk: I should keep my word to you.
Sir Thomas More: Then what has become of your oath of obedience to the King?
The Duke of Norfolk: You lay traps for me!
Sir Thomas More: No, I show you the times.

It's a Wonderful Life (1946)

دیالوگ از فیلم این یک زندگی شگفت‌انگیز است:
جورج: (در حالیکه منتظر قطاره تا برادرش از مسافرت برگرده) میدونی سه صدای هیجان انگیز در دنیا چیه؟
بیلی: آها، صبحونه آمادست، ناهار آمادست، شام… (:دی)
جورج: نه، نه، صدای زنجیر لنگر، موتور هواپیما و سوت قطار

dialogue from It's a Wonderful Life (1946)
George Bailey: [George hears a train whistle] There she blows. You know what the three most exciting sounds in the world are?
Uncle Billy: Uh huh. Breakfast is served; lunch is served; dinner...
George Bailey: No no no no. Anchor chains, plane motors and train whistles.